-
کارون(فریدون توللی)
سهشنبه 9 خردادماه سال 1396 17:00
بلم ، آرام چون قویی سبک بار به نرمی بر سر کارون همی رفت. به نخلستان ساحل، قرص خورشید زدامان افق بیرون همی رفت. شفق، بازیکنان در جنبش آب شکوه دیگر و راز دگر داشت. بدشتی پر شقایق ، باد سرمست تو پنداری که پاورچین گذر داشت. جوان، پاروزنان بر سینه موج بلم می راند و جانش در بلم بود. صدا سر داده غمگین،در ره باد گرفتار دل و...
-
عشق
دوشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1392 19:37
ای عشق، شکسته ایم، مشکن ما را اینگونه به خاک ره میفکن ما را ما در تو به چشم دوستی می بینیم ای دوست مبین به چشم دشمن ما را
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 شهریورماه سال 1390 09:35
هرگز از یاد نبردم من مدهوش ترا تو نه آنی که توان کرد فراموش ترا
-
کیست این دلبر غارتگر یغمایی
شنبه 25 تیرماه سال 1390 16:36
کیست این دلبر غارتگر یغمایی ؟ که بر آشفته دل شهر به شیدایی شهره در شنگی و شنگولی و سرمستی فتنه در خوبی و زیبایی و رعنایی پارسی گوی و برخ چون مه " پاریسی " آتشین خوی و ببر چون بت بودایی گاه در کسوت ترکان سمرقندی گاه در صورت خوبان بخارایی گاه عینک زده بر دیده ی شهر آشوب پالک قرتی شده و جلف و اروپایی گاه پیژامه...
-
ای عشق
سهشنبه 31 خردادماه سال 1390 00:10
ای عشق، شکسته ایم، مشکن ما را اینگونه به خاک ره میفکن ما را ما در تو به چشم دوستی می بینیم ای دوست مبین به چشم دشمن ما را ***
-
شاطر عباس
جمعه 20 خردادماه سال 1390 00:45
روزه دارم من و افطارم از آن لعل لب است آرى افطار رطب در رمضان مستحب است روز ماه رمضان زلف میفشان که فقیه بخورد روزه خود را به گمانش که شب است شحنه اندر عقب است و من از آن می ترسم که لب لعل تو آلوده به ماء العنب است زیر لب وقت نوشتن همه کس نقطه نهد ای عجب نقطه خال تو به بالاى لب است یارب این نقطه لب را، که به بالا...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 14 اسفندماه سال 1389 11:37
دگر از درد تنهایی، به جانم یار میباید دگر تلخ است کامم، شربت دیدار میباید ز جام عشق او مستم، دگر پندم مده ناصح! نصیحت گوش کردن را دل هشیار میباید مرا امید بهبودی نماندست، ای خوش آن روزی که میگفتم: علاج این دل بیمار میباید بهائی بارها ورزید عشق، اما جنونش را نمیبایست زنجیری، ولی این بار میباید
-
بگو کجاست
چهارشنبه 5 آبانماه سال 1389 10:32
ای مرغ آفتاب! زندانی دیار شب جاودانیم یک روز، از دریچه زندان من بتاب *** می خواستم به دامن این دشت، چون درخت بی وحشت از تبر در دامن نسیم سحر غنچه واکنم با دست های بر شده تا آسمان پاک خورشید و خاک و آب و هوا را دعا کنم گنجشک ها به شانه ی من نغمه سر دهند سرسبز و استوار، گل افشان و سربلند این دشت خشک غمزده را با صفا کنم...
-
هزاران اسب سپید
یکشنبه 4 مهرماه سال 1389 17:26
به سنگ ساحل مغرب شکست زورق مهر، پرندگان هراسان، به پرس و جورفتند . هزار نیزه زرین به قلب آب شکست . فضای دریا یکسره به خون و شعله نشست . به ماهیان خبر غرق آفتاب رسید . نفس زنان به تماشای حال او رفتند ! ز ره درآمد باد، به هم بر آمد موج، درون دریا آشفت ناگهان، گفتی هزاران اسب سپید از هزار سوی افق، رها شدند و چو باد از...
-
قصیده بهار
چهارشنبه 3 شهریورماه سال 1389 15:11
سحابی قیرگون بر شد ز دریا که قیر اندود زو روی دنیا خلیج فارس گفتی کز مغاکی به دوزخ رخنه کرد و ریخت آنجا به ناگه چون بخاری تیره و تار از آن چاه سیه سر زد به بالا علم زد بر فراز بام اهواز خروشان قلزمی جوشان و دروا نهنگان در چه دوزخ فتادند وز ایشان رعد سان برخاست هرا هزاران اژدهای کوه پیکر به گردون تاختند از سطح غبرا...
-
کارون
چهارشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1389 14:57
بلم آرام چون قویی سبکبال به نرمی بر سر کارون همی رفت به نخلستان ساحل قرص خورشیــــد ز دامان افق بیرون همی رفت شفق بازی کنان در جنبش آب شکوه دیگر و راز دگر داشت به دشتی پر شقایق باد سرمست تو پنداری که پاورچین گذر داشت جوان پارو زنان بر سینه ی موج بلم می راند و جانش در بلم بود صدا سر داده غمگین در ره باد گرفتار دل و...
-
مهتاب
سهشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1389 14:58
در زیر سایه روشن ماه پریده رنگ در پرتوی چو دود غم انگیز و دلربا افتاده بود و زلف سیاهش به دست باد مواج و دلقریب می زد به روشنایی شب نقش تیرگی می رفت جویبار و صدای حزین آب گویی حکایت غم یاران رفته داشت وز عشقهای خفته و اندوه مردگان رنجی نهفته داشت در نور سرد و خسته مهتاب کوهسار چون آرزوی دور چون هاله امید یا چون تنی...
-
بنشینم و صبر پیش گیرم
چهارشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1389 14:37
ای سرو بلند قامت دوست وه وه که شمایلت چه نیکوست در پای لطافت تو میراد هر سرو سهی که بر لب جوست نازک بدنی که مینگنجد در زیر قبا چو غنچه در پوست مه پاره به بام اگر برآید که فرق کند که ماه یا اوست؟ آن خرمن گل نه گل که باغست نه باغ ارم که باغ مینوست آن گوی معنبرست در جیب یا بوی دهان عنبرین بوست در حلقهٔ صولجان زلفش...
-
یک شبی
چهارشنبه 21 بهمنماه سال 1388 11:47
یک شبی مجنون نمازش را شکست بی وضو در کوچه لیلا نشست عشق آن شب مست مستش کرده بود فارغ از جام الستش کرده بود سجده ای زد بر لب درگاه او پر زلیلا شد دل پر آه او گفت یا رب از چه خوارم کرده ای بر صلیب عشق دارم کرده ای جام لیلا را به دستم داده ای وندر این بازی شکستم داده ای نشتر عشقش به جانم می زنی دردم از لیلاست آنم می زنی...
-
زشت و زیبا
چهارشنبه 21 بهمنماه سال 1388 11:38
سلطان محمود با جمعی از شعرا خواست به بالای عمارتی برود که ۱۸ پله داشت ٬ گفت که میتواند هجده مصرع بگوید که در اولی مرا هجو و در دومی مرا مدح کند؟ ٬ هیچکس قبول نکرد جز اسدی طوسی که گفت : خواهم اندر تو کنم ای بت پاکیــــــــــزه خصـــــــال نظر از منظــر خوبی شب و روز و مه و ســـال خفته باشــــــــــی تو و من میزده باشم...
-
دفتر عشق
دوشنبه 19 بهمنماه سال 1388 14:27
دفتر عشق که بسته شد دیدم منم تموم شدم خونم حلال ولی بـــــــــدون به پای توحروم شــــــــــــــــــدم اونیکه عاشق شده بـــــــــــــــــــــــــود بد جوری تو کار تو مـــــــــــــــــــــــــــــــــــــوند برای فاتحه بهـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت حالا باید فاتحه...
-
تو را بر دیده من جاست
دوشنبه 19 بهمنماه سال 1388 13:50
"تو را بر دیده من جاست ".گفتم. که این جوی و تو سروی. راست گفتم زمن پرسید: هرگز می کنی خواب؟ "نکردم این گنه شب راست." گفتم لبت گفت:"از توام جان است درخواست." "مرا از توست این در خواست ."گفتم دهانت با دلم گفتا:"کجایی که پیدا نیستی؟""پیداست ." گفتم "به...
-
گفتگو با عاشق
دوشنبه 19 بهمنماه سال 1388 13:48
گفتمش عزم دیار یار داری؟ گفت اری گفتمش بر وصل او امیدواری؟ گفت اری گفتمش با یار چونی؟گفت با یادش بسازم گفتمش با درد هجران سازگاری؟ گفت اری گفتم از عهدی که بستی اگهی؟ گفتا که هستم گفتمش بر عهدت اکنون استواری؟ گفت اری گفتمش سودت در این سودا چه باشد؟ گفت عشق گفتم اگاهی ز سر عشق داری؟ گفت اری گفتمش دانی چه باشد عشق؟ گفت...
-
دارم سخنی با تو گفتن نتوانم
یکشنبه 18 بهمنماه سال 1388 11:18
دارم سخنی با تو گفتن نتوانم وین درد نهان سوز نهفتن نتوانم تو گرم سخن گفتن و از جام نگاهت من مست چنانم که شنفتن نتوانم شادم به خیال تو چو مهتاب شبانگاه گر دامن وصل تو گرفتن نتوانم چون پرتو ماه آیم و چون سایه دیوار گامی ز سر کوی تو رفتن نتوانم دور از تو من سوخته در دامن شبها چون شمع سحر یک مژه خفتن نتوانم فریاد ز بی...
-
سلام زیبای من
یکشنبه 13 دیماه سال 1388 14:20
گر نمیدیدم در این دنیا ترا گر نبودم با تو هرگز آشنا گر در آن محفل نبودی همچو شمع یا نمیدیدم ترا در بین جمع گر ز هر بیگانه ای بیگانه تر میگذشتم از کنارت بی خبر گر بسوی من نمیکردی نگاه با نگاهی گر نمیرفتم ز راه عاشقی گر در سرشت من نبود یا که عشقت سرنوشت من نبود گر ترا بخت بد کوتاه من سوی دیگر میکشید از راه من این زمان...
-
بوسه و آتش
یکشنبه 22 شهریورماه سال 1388 13:17
در همه عالم کسی به یاد ندارد نغمه سرایی که یک ترانه بخواند تنها با یک ترانه در همه ی عمر نامش اینگونه جاودانه بماند *** صبح که در شهر، آن ترانه درخشید نرمی مهتاب داشت، گرمی خورشید بانگ: هزارآفرین! زهرجا بر شد شور و سروری به جان مردم بخشید *** نغمه، پیامی ز عشق بود و ز پیکار مشعل شب های رهروان فداکار شعله بر افروختن...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 شهریورماه سال 1388 15:25
-
ای دوست قبولم کن و جانم بستان
پنجشنبه 18 تیرماه سال 1388 15:05
ای زندگی ، تن و توانم همه تو جانی و دلی ، ای دل و جانم همه تو تو هستی من شدی ، از آنی همه من من نیست شدم در تو ، از آنم همه تو باز آی که تا به خود نیازم بینی بیداری شبهای درازم بینی بینی غلطم که خود فراغ تو مرا ، ای حبیبم ، ای عزیزم کی زنده رها کند که بازم بینی هر روز دلم در غم تو زارتر است وز من دل بی رحم تو بیزارتر...
-
لطف خدا
دوشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1388 17:12
طایر دولت اگر باز گذاری بکند یار باز آید و با وصل قراری بکند دیده را دستگه دُرّ و گهر گرچه نماند بخورد خونی و تدبیر نثاری بکند دوش گفتم بکند لعل لبش چاره ی من هاتف غیب ندا داد که آری بکند کس نیارد بر ِ او دم زند از قصه ی ما مگرش باد صبا گوش گذاری بکند داده ام باز ِ نظر را به تذروی پرواز باز خواند مگرش نقش و شکاری بکند...
-
دریای نگاه
چهارشنبه 26 فروردینماه سال 1388 16:55
به چشمان پریرویان این شهر به صد امید می بستم نگاهی مگر یک تن از این ناآشنایان مرا بخشد به شهر عشق راهی به هر چشمی به امیدی که این اوست نگاه بی قرارم خیره می ماند یکی هم، زینهمه نازآفرینان امیدم را به چشمانم نمی خواند غریبی بودم و گم کرده راهی مرا با خود به هر سویی کشاندند شنیدم بارها از رهگذاران که زیر لب مرا دیوانه...
-
ای عشق
سهشنبه 25 فروردینماه سال 1388 18:09
ای عشق، شکسته ایم، مشکن ما را اینگونه به خاک ره میفکن ما را ما در تو به چشم دوستی می بینیم ای دوست مبین به چشم دشمن ما را
-
صدا صدای خداست
شنبه 16 آذرماه سال 1387 16:09
به من مگو که خدا را ندیده ام هرگز اگر خداطلبی خدا در اشک یتیمان رفته از یادست خدا در آه غریبان خانه بر بادست اگر خدا خواهی درون بغض زنان غریب جای خداست دل شکسته ی هر بینوا سرای خداست نگاه کن به هزاران ستاره در دل شب به آسمان بنگر به آسمان که پر از گوهرست دامانش به کهکشان که ندانی کجاست پایانش رونده ایست خدانام در خم...
-
بیوفا
چهارشنبه 27 شهریورماه سال 1387 12:16
وه چه خوب آمدی صفا کردی چه عجب شد که یاد ما کردی؟ ای بسا آرزوت میکردم خوب شد آمدی صفا کردی آفتاب از کدام سمت دمید که تو امروز یاد ما کردی؟ از چه دستی سحر بلند شدی که تفقد به بینوا کردی؟ شب مگر خواب تازهای دیدی که سحر یاد آشنا کردی؟ بیوفایی مگر چه عیبی داشت که پشیمان شدی وفا کردی؟ هیچ دانی که اندرین مدت از فراقت به...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 8 تیرماه سال 1387 12:33
دروغکوی من منو شکست پرم از بوی رسیدن پرم از بوی پرنده تو پر از بوی توقف تو مث سم کشنده تو دروغی.حتی دیوقصه بد نیست مث تو کشتن باغچه رو پاییزهم بلد نیست مث تو حالا از خالی ترین غروب پاییزی پرم نمی تونم با دو دستم بدی هاتو بشمرم تو دروغی مث پهلوونای شهر فرنگ مث گرگی که کلاه قرمزی قصه رو خورد مث آوازخروس قندی که زودی آب...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 خردادماه سال 1387 14:07
یادته یه روز بهم گفتی هر وقت خواستی گریه کنی برو زیر بارون که نکنه نامردی اشکاتو ببینه و بهت بخنده....گفتم اگه بارون نیومد چی؟گفتی اگه چشمای قشنگ تو بباره آسمون گریش میگیره....گفتم یک خاهش دارم:وقتی آسمون چشمام خواست بباره تنهام نذار.گفتی بهم چشم.حالا امروز من دارم گریه میکنم نه آسمون میباره و نه تو کنار منی در عمق...