-
چنگ شکسته
دوشنبه 2 آبانماه سال 1384 11:43
بازم به سر زد امشب ای گل هوای رویت پایی نمی دهد تا پر وا کنم به سویت گیرم قفس شکستم وز دام و دانه جستم کو بال آنکه خود را باز افکنم به کویت تا کی چو شمع گریم غمگین درین شب تار چون صبح نوشخندی تا جان دهم به بویت از حسرتم بموید چنگ شکسته ی دل چون باد نو بهاری چنگی زند به مویت ای گل در آرزویت جان و جوانی ام رفت ترسم...
-
همواره تویی
دوشنبه 2 آبانماه سال 1384 08:10
شب ها که سکوت است و سکوت است و سیاهی آوای تو می خواندم از لابتناهی آوای تو می آردم از شوق به پرواز شب ها که سکوت است و سکوت است و سیاهی امواج نوای تو به من می رسد از دور دریایی و من تشنه مهر تو چو ماهی وین شعله که با هر نفسم می جهد از جان خوش می دهد از گرمی این شوق گواهی دیدار تو گر صبح ابد هم دهدم دست من سرخوشم از...
-
گل خشکیده
شنبه 23 مهرماه سال 1384 09:13
بر نگه سرد من به گرمی خورشید می نگرد هر زمان دو چشم سیاهت تشنه این چشمه ام چه سود خدا را شبنم مرا نه تاب نگاهت جز گل خشکیده ای و برق نگاهی از تو در این گوشه یادگار ندارم زان شب غمگین که از کنار تو رفتم یک نفس از دست غم قرار ندارم ای گل زیبا بهای هستی من بود گر گل خشکیده ای ز کوی تو بردم گوشه تنها چه اشک ها فشاندم وان...
-
شمع نیم مرده
یکشنبه 17 مهرماه سال 1384 14:43
چون بوم بر خرابه دنیا نشسته ایم اهل زمانه را به تماشا نشسته ایم بر این سرای ماتم و در این دیار رنج بیخود امید بسته و بیجا نشسته ایم ما را غم خزان و نشاط بهار نیست آسوده همچو خار به صحرا نشسته ایم گر دست ما ز دامن مقصد کوته است از پا فتاده ایم نه از پا نشسته ایم تا هیچ منتظر نگذاریم مرگ را ما رخت خویش بسته مهیا نشسته...
-
همواره تویی
دوشنبه 21 شهریورماه سال 1384 11:44
همواره تویی شب ها که سکوت است و سکوت است و سیاهی آوای تو می خواندم از لابتناهی آوای تو می آردم از شوق به پرواز شب ها که سکوت است و سکوت است و سیاهی امواج نوای تو به من می رسد از دور دریایی و من تشنه مهر تو چو ماهی وین شعله که با هر نفسم می جهد از جان خوش می دهد از گرمی این شوق گواهی دیدار تو گر صبح ابد هم دهدم دست من...
-
پرسش
چهارشنبه 16 شهریورماه سال 1384 16:49
این ابرهای سوخته سوگوار تابوت آفتاب را به کجا می برند ؟ این بادهای تشنه هار و حریص وار دنبال آبگون سراب کدام باغ پای حصارهای افق سینه می درند ؟ اکنون درخت لخت کویر پایان ناامیدی و آغاز خستگی کدامین مسافر است ؟ مرغان رهگذر مرگ کدام قاصد گمگشته را از جاده های پرت به قریه می آورند ؟ ای شب ! به من بگو اکنون ستاره ها...
-
شروع دفتر
چهارشنبه 16 شهریورماه سال 1384 10:41
آب آرام و آسمان آرام دل ز غم فارغ و روان پدرام سایه بید بن فتاده در آب زاف ساقی در آبگینه جام ای خوشا عاشقی بدین هنگام سایه بید بن فتاده در آب بر سر موج سیمگون مهتاب مرغ شبخوان ز دور در آواز ماه چون دلبری فکنده حجاب تن سیمین بشوید اندر آب مرغ شبخوان ز دور در آواز در دل از بانگش اندهی دلساز خاطر از یاد یار مالامال دل...