رُستنیها کم نیست
من و تو کم بودیم
خشک و پژمرده و تا روی زمین خم بودیم
گفتنیها کم نیست
من و تو کم گفتیم
مثل هذیان دم مرگ از آغاز
چنین درهم و برهم گفتیم
دیدنیها کم نیست
من و تو کم دیدیم
بی سبب از پاییز
جای میلاد اقاقیها را پرسیدیم
چیدنیها کم نیست
من و تو کم چیدیم
وقت گل دادن عشق روی دار قالی
بی سبب حتی پرتاب گل سرخی را ترسیدیم
خواندنیها کم نیست
من و تو کم خواندیم
من و توسادهترین شکل سرودن را
در معبر باد
با دهانی بسته واماندیم
من و تو کم خواندیم
من و تو واماندیم
من و تو کم دیدیم
من و تو کم چیدیم
من وتو کم گفتیم
وقت بیداری فریاد
چه سنگین خفتیم!
من و تو کم بودیم
من و تو اما
در میدانها
آنک اندازهی ما میخوانیم
ما به اندازه ما میبینیم
ما به اندازه ما میچینیم
ما به اندازه ما میگوییم
ما به اندازه ما میروییم
من و تو
خم نه و
در هم نه و
کم هم نه
که میباید با هم باشیم
من و تو حق داریم
در شب این جنبش
نبض آدم باشیم
من وتو حق داریم که به اندازه ما هم شده،
با هم باشیم
گفتنیها کم نیست...
سلام
وبلاگ خیلی خوب و قشنگی داری
افتخار بده و به وبلاگ من هم سر بزن
در ضمن به نظر من یه قالب خوب برای وبلاگت بگذار.
در کل وبلاگت عالیه
خوشحال میشم با هم تبادل لینک کنیم. اگر مایل هستی بهم خبر بده.
سلام دوست عزیز ممنون از این همه لطف در خدمت شما هستم
سلام خسته نباشی وبلاگ خوبی داری به ما هم سر بزن ضمنا اگه مایلید من برای تبادل لینک با شما و دیگر دوستان حاضرم اگه مایل بودید در بخش نظرات وبلاگ من پیغام بزارید موفق باشی بای
سلام دوست عزیز ممنون از این همه لطف در خدمت شما هستم