گردش سایه ها

انجیر کهن سر زندگی اش رامی گسترد
زمین باران را صدا می زند
گردش ماهی آب را می شیارد
باد میگذرد چلچله می چرخد و نگاه من کم می شود
ماهی زنجیری آب است و من زنجیری رنج
نگاهت خاک شدنی لبخندت پلاسیدنی است
سایه را بر تو فرو افکنده ام تا بت من شوی
نزدیک تو می آیم بوی بیابان می شنوم : به تو می رسم تنها می شوم
کنار توتنهاتر شدهام
 از تو تا اوج تو زندگی من گسترده است
 از من تا من تو گسترده ای
با تو بر خوردم به راز پرستش پیوستم
 از تو براه افتادم به جلوه رنج رسیدم
 و با اینهمه ای شفاف
با این همهای شگرف
 مرا راهی از تو بدر نیست
زمین باران را صدا می زند من ترا
پیکرت را زنجیری دستانم می سازم تا زمان را زندانی کنم
باد می دود و خاکسترش تلاشم را می برد
چلچله می چرخد گردش ماهی آب را می شیارد فواره می جهد :‌ لحظه من پر می شود

نظرات 1 + ارسال نظر
ناهید چهارشنبه 18 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 15:42 http://shabangahanetar.persianblog.com/

آمدم ای نازنینم تا به جبران گذشته سر ز پایت برنگیرم همزبان من
آمدم ای نازنینم در کنار تو بمانم تا برای تو بمیرم مهربان من
آمدم تا آنکه باشم تکیه گاه خستگی هات ای گل نیلوفر من
تا سحر گاهان بپیچد عطر گرم بازوانت در حریم بستر من نازنین من..........

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد