زبانم بسته ای یاران کجا شد همزبانی ها
دریغا دست گرمی کو چه شد آن مهربانی ها
چه می جویی ره بستان تو ای بلبل که آخر شد
بهار گلفشانی ها صفای نغمه خوانی ها
عسل در جام کن ساقی که از مستان این مجلس
به جز تلخی نمی بینم
چه شد شیرین زبانی ها
گره از ابروان برچین لبت را شهد باران کن
به نخوت پیش ما منشین چه سودا از سرگردانی ها
جهان سفله پرور با خردمندان نمی جوشد
فغان از دانش اندوزی دریغ از نکته دانی ها
گل آوردم ولی دشمن به چشمم خار می پاشد
چنین دادند نامردم جزای گلفشانی ها
ز مهر روی فرزندان دلم خورشید باران شد
بود لبخند گل پاداش رنج باغبانی ها
جوانا می روی غافل کجا دانستی از مستی
که می تازد توانایی به سوی ناتوانی ها
ز پیر خسته در راهی بر آمد آه جانکاهی
که دور ما گذشت اما دریغا از جوانی ها
به دنیا هر چه دل بندی نداند رسم دلداری
سرانجام از تو جان خواهد به جرم جانفشانی ها
تو بر پشت زمین گر روی خوش بر خلق بنمایی
چو باران بر سرت بارد درود آسمانی ها
جوانی هم بهاری بودو بگذشت....عمرت دراز و پر از خیر و برکت باد نازنین